در و مادر

چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند...

در و مادر

چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند...

در و مادر

بارها خواستم بنویسم و هر بار خودم را در میانه دیدم و خدا را در حاشیه. و این بود دلیلی بر ننوشتن... ایمان دارم که باید در دل حادثه رفت... باید توسل جست به در و مادر... قرن هاست که مادر بدون در بی معنی است...
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خود رایی

پیوندهای روزانه

ششم: از تو راضی نمی شوند مگر...

تفسیر المیزان


120- ولن ترضى عنک الیهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم قل ان هدى اللّه هو الهدى ولئن اتبعت اهوائهم بعد الذى جائک من العلم مالک من اللّه من ولى و لانصیر

121- الذین آتیناهم الکتاب یتلونه حق تلاوته اولئک یؤمنون به و من یکفر به فاولئک هم الخاسرون

122- یا بنى اسرائیل اذکروا نعمتى التى انعمت علیکم و انى فضلتکم على العالمین

123- واتقوا یوما لاتجزى نفس عن نفس شیا و لا یقبل منها عدل و لا تنفعها شفاعة و لا هم ینصرون(سوره بقره)

ترجمه آیات

یهود و نصارى هرگز از تو راضى نمى شوند مگر وقتى که از کیش آنان پیروى کنى بگو تنها هدایت ، هدایت خدا است و اگر هوى و هوسهاى آنان را پیروى کنى بعد از آن علمى که روزیت شد، آنوقت از ناحیه خدا نه سرپرستى خواهى داشت و نه یاورى (120) کسانى که ما کتاب بایشان دادیم و آنطور که باید، آن را خواندند آنان باین کتاب نیز ایمان مى آورند و کسانى که بآن کفر بورزند زیانکارند (121)

اى بنى اسرائیل بیاد آورید آن نعمتى که بشما انعام کردم و اینکه شما را بر مردم معاصرتان برترى دادم (122) و بترسید از روزیکه هیچ نفسى جورکش نفس دیگر نمى شود و از هیچکس عوض پذیرفته نمى گردد و شفاعت سودى بحال کسى ندارد و یارى هم نمى شوند (123)

بیان 

(ولن ترضى عنک الیهود و لا النصارى ) الخ ، در اینجا باز بعد از سخن از مشرکین ، دوباره بفراز قبلى که سخن از یهود و نصارى مى کرد، برگشته و در حقیقت خواسته است دامن گفتار را که پراکنده شد جمع و جور کند، پس کانه بعد از آن خطابها و توبیخ ‌ها که از یهود و نصارى کرد، روى سخن برسول خود کرده که این یهودیان و مسیحیان که تاکنون درباره آنها سخن مى گفتیم و دامنه سخنان ما به مناسبت بکفار و مشرکین کشیده شد، هرگز از تو راضى نمیشوند مگر وقتى که تو به دین آنان درآئى ، دینى که خودشان به پیروى از هوى و هوسشان تراشیده و با آراء خود درست کرده اند.

و لذا در رد این توقع بیجاى آنان ، دستور میدهد بایشان بگو: (ان هدى اللّه هو الهدى ) هدایت خدا هدایت است ، نه ساخته هاى شما، مى خواهد بفرماید: پیروى دیگران کردن ، بخاطر هدایت است و هدایتى بغیر هدایت خدا نیست ، و حقى بجز حق خدا نیست تا پیروى شود و غیر هدایت خدا - یعنى این کیش و آئین شما - هدایت نیست ، بلکه هواهاى نفسانى خود شماست که لباس دین بر تنش کرده اید و نام دین بر آن نهاده اید.

اصول ریشه دار از برهانى عقلى در رد یهود و نصارى ، در یک آیه 

پس در جمله : (قل ان هدى اللّه ) الخ ، هدایت را کنایه از قرآن گرفته و آنگاه آن را بخدا نسبت داده و هدایت خدایش معرفى کرده ، و در نتیجه بطریق قصر قلب صحت انحصار - غیر از هدایت خدا هدایتى نیست - را افاده کرده است و با این انحصار فهمانده که پس ملت و دین آنان خالى از هدایت است ، از اینهم نتیجه گرفته که پس دین آنان هوى و هوسهاى خودشان است ، نه دستورات آسمانى .

لازمه این نتیجه ها اینست که پس آنچه نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است ، علم است و آنچه نزد خود آنان است ، جهل و چون سخن بدینجا کشید، میدان براى این تهدید باز شد که بفرماید: (اگر بعد از این علمى که بتو نازل شده ، هواهاى آنان را پیروى کنى ، آنگاه از ناحیه خدا نه سرپرستى خواهى داشت و نه یاورى .

حال ببین که در این یک آیه چه اصولى ریشه دار از برهانى عقلى نهفته شده : و با همه اختصار و کوتاهیش ،

چه وجوهى از بلاغت بکار رفته و در عین حال چقدر بیان آن سلیس و روان است ؟!

(الذین آتیناهم الکتاب ) الخ ، ممکن است این جمله بقرینه حصرى که از جمله (تنها ایشان بدان ایمان مى آورند) فهمیده مى شود، جوابى باشد از سؤالى تقدیرى ، سؤالى که از جمله : (ولن ترضى عنک الیهود و لا النصارى ) الخ ، بذهن مى رسد.

و آن سؤال این است که : وقتى امیدى بایمان آوردن یهود و نصارى نیست پس چه کسى از ایشان باین کتاب ایمان مى آورد؟ و راستى دعوت ایشان بکلى باطل و بیهوده است ؟ در جواب مى فرماید: از میانه آنهائى که کتابشان داده بودیم تنها کسانى باین کتاب ایمان میاورند که کتاب خود را حقیقتا تلاوت میکردند و براستى بکتاب خود ایمان داشتند ممکن هم هست جواب ، این باشد که اینگونه افراد بکلى به کتاب هاى آسمانى ایمان مى آورند، چه تورات و چه انجیل و چه قرآن ، و ممکن هم هست جواب ، این باشد که اینگونه افراد بکتابى که نازل شده یعنى بقرآن ایمان میاورند.

و بنابراین قصر - انحصار - در جمله (اولئک یؤ منون به )، قصر افراد خواهد بود که معنایش در سایر مجلدات فارسى گذشت ، و ضمیر در کلمه (به ) به بعضى از وجوه نامبرده خالى از استخدام (مثل اینکه مراد از مرجع ضمیر کتاب ، اهل کتاب بوده و مراد از ضمیر قرآن باشد) نیست .

و مراد از جمله (الذین اوتوا الکتاب ) عده اى از یهود و نصارى هستند که براستى بدین خود متدین بودند و پیروى هوى و هوس ‍ نمى کردند و مراد بکلمه (کتاب )، تورات و انجیل است ، و اما اگر مراد از جمله اول را مؤمنین به پیامبر اسلام ، و مراد از کتاب را قرآن بگیریم ، آنوقت معناى آیه چنین مى شود: کسانى که قرآن را بایشان دادیم و ایشان بحق آنرا تلاوت میکنند، همانها هستند که بقرآن ایمان دارند، نه این پیروان هوى ، که در اینصورت قصر در آیه قصر قلب خواهد بود که باز معنایش در سایر مجلدات گذشت .

(یا بنى اسرائیل اذکروا) تا آخر دو آیه ، در این دو آیه خاتمه گفتار را به آغاز آن ارجاع داده ، و در اینجا یکدسته از خطابها که به بنى اسرائیل شده ، خاتمه مییابد.

بحث روایتى (درباره تلاوت قرآن ) 

در ارشاد دیلمى از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده که در ذیل آیه : (الذین آتینا هم الکتاب یتلونه حق تلاوته ) الخ ،

فرموده : آیات آنرا شمرده شمرده مى خوانند، و در معناى آن تدبر نموده ، باحکامش عمل میکنند، و بوعده هایش امید مى بندند، و از تهدیدهایش مى هراسند، و از داستانهایش عبرت مى گیرند، او امرش را بکار بسته ، نواهیش را اجتناب مى کنند و بخدا سوگند، معناى حق تلاوت اینست ، نه اینکه تنها آیاتش را حفظ کنند، و حروفش را درس بگیرند و سوره هایش را بخوانند و بند بند آنرا بشناسند که مثلا فلان سوره ده یکش چند آیه و پنج یکش چند است .

و بسیار کسانى که حروف آن را کاملا از مخرج اداء میکنند، ولى حدود آن را ضایع میگذارند، بلکه تلاوت به معناى تدبر در آیات آن ، و عمل به احکام آنست ، همچنانکه خداى تعالى فرموده : (کتاب اءنزلناه الیک مبارک ، لیدبروا آیاته )، (کتابى است مبارک که بتو نازل کردیم ، تا در آیاتش تدبر کنند).

و در تفسیر عیاشى از امام صادق (علیه السلام ) روایت کرده ، که در تفسیر جمله : (یتلونه حق تلاوته ) فرموده : یعنى وقتى بایات راجع به بهشت و دوزخش میرسند مى ایستند و فکر میکنند.

و در کافى از آنجناب روایت کرده که در تفسیر این آیه فرموده : اینان که قرآن را بحق تلاوتش تلاوت میکنند، امامان امتند.

مولف: این روایت از باب جرى یعنى تطبیق آیه به مصداق روشن و کامل آن است .

منبع: تفسیر المیزان

.....................................................................................................................................................................

**********************************************************************************************

پنجم: ابزار گناه

امام علی علیه السلام:

کمترین حقی که از خدای سبحان بر گردن شماست؛ این است که از نعمت های او در راه نافرمانی اش کمک نگیرید!!!

.....................................................................................................................................................................

**********************************************************************************************


چهارم: مأوای شان نار است...


ان الذین لا یرجون لقاءنا و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمانوا بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون (7)

 اولئک ماوئهم النار بما کانوا یکسبون (8) (سوره یونس)

امورى که سرانجام مترتب بر آن دعوت مى شود، از قبیل اینکه چه کسانى آن دعوت را مى پذیرند و چه کسانى آن را رد خواهند کرد، چه کسانى خدا را اطاعت مى کنند و چه کسانى نافرمانیش خواهند کرد.

نخست متعرض عکس العملى شده که کفار در برابر این دعوت از خود نشان خواهند داد، و فرموده : (محققا کسانى که امید دیدار ما را ندارند، و به زندگى دنیا راضى گشته و دل خود را با آن آرامش بخشیده اند و کسانى که اصلا از آیات ما غافلند، اینان دعوت ما را نمى پذیرند، و به خاطر همین عملکردشان در آتش، ماءوى دارند). و در این بیان نخست ایشان را توصیف کرد به اینکه امیدى به (لقاء خدا ندارند) و منظور از لقاء اللّه همان معاد و بازگشت به سوى خداى تعالى و زنده شدن در روز قیامت است، و ما در چند جا از این کتاب گفته ایم که چرا قرآن کریم قیامت را (روز لقاء خدا) نامیده، که یکى از آن موارد در سوره اعراف تفسیر آیه رؤ یت است. پس، این کفار، منکر روز جزاء هستند و معلوم است که با انکار آن روز دیگر حساب و جزائى و وعد و وعیدى و امر و نهیى بر ایشان مطرح نخواهد بود، وقتى این مسائل براى کسى مطرح نباشد، براى او وحى و نبوت و فروعات آن که همان احکام یک دین آسمانى است نیز معنا ندارد.

و نیز معلوم است که وقتى جهان بینى یک انسان چنین باشد همه هم و غم او معطوف به زندگى مادى دنیا مى شود، چون انسان و هر موجود زنده دیگر به حکم فطرتش مى خواهد باقى بماند، و به دعوت فطرتش همه همش را صرف در این مى کند که اولا بماند و فانى نشود، و در ثانى سعادت این زندگیش را تاءمین نماید. خوب، اگر این انسان، ایمانى به حیات دائمى داشته باشد حیاتى که به پهناى دنیا و آخرت است که هیچ، و اما اگر به چنین حیاتى ایمان نداشته باشد قهرا هم فطریش در تلاش براى بقاء صرف همین زندگى دنیا مى شود، و به داشتن آن راضى گشته، دلش به آرامشى کاذب، آرامش مى یابد، و دیگر به طلب آخرت بر نمى خیزد، این است منظور جمله : (و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمانوا بها).

از همین جا روشن مى شود که وصف دوم، یعنى اینکه چنین کسانى به زندگى دنیا راضى و مطمئن هستند، از لوازم وصف اول یعنى جمله (لا یرجون لقاءنا) مى باشد، و جنبه اى تفسیر کننده براى آن دارد. و حرف (باء) در (بالحیاة ) و در (اطمانوا بها) باء سببیت است، و چنین معنا مى دهد که منکرین لقاء خدا به سبب زندگى دنیا از لقاء خدا که همان زندگى آخرت است بى نیاز شدند و آرامش خاطر یافتند.

(و الذین هم عن آیاتنا غافلون ) - این جمله جنبه تفسیر براى وصف قبلى دارد، چون بین آن دو تلازم هست.

کسى که از آخرت غافل است و آن را فراموش کرده و همواره به یاد دنیا است قهرا از آیات خدا نیز غافل خواهد بود.

انکار لقاء اللّه و فراموشى روز حساب و دلبستگى به زندگى دنیا و اساس انکار دین مى باشد

و این آیه قریب المضمون با آیه زیر است که مى فرماید: (فاعرض عن من تولى عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوة الدنیا، ذلک مبلغهم من العلم ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله ) چون این آیه نیز دلالت دارد بر اینکه اعراض از ذکر خدا غفلت از آیات او است، و باعث آن مى شود که دید آدمى کوتاه گشته، علم او تنها در چهار دیوارى تنگ زندگى دنیا و شؤ ون آن دور بزند. آرى، کسى که از یاد خدا غافل است خواستش نیز از چهار دیوارى زندگى مادى دنیا فراتر نمى رود، و این خود ضلالت از راه خدا است، که در آیه زیر این ضلالت به فراموشى روز حساب تعریف شده، مى فرماید: (ان الذین یضلون عن سبیل اللّه لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب) پس، روشن شد که انکار لقاء اللّه و فراموشى روز حساب موجب این است که انسان به زندگى دنیا راضى شود و به جاى آخرت بدان اطمینان و دلگرمى یافته، علم و معرفتش و خواست و اراده اش منحصر در همین چهار چوب تنگ دنیا شود، و چون مدار و معیار بر حقیقت ذکر، است و اینکه آدمى جدا و واقعا در طلب آخرت و رضاى خدا باشد، لا جرم هیچ فرقى نیست بین آن کسى که به کلى منکر معاد و لقاء خداست و بین آن کسى که هم قولا و هم فعلا به زندگى دنیا راضى است و یا اینکه فعلا به زندگى دنیا راضى است اما لفظا قائل به معاد است. و نیز روشن گردید که اعتقاد به معاد یکى از اصول و پایه هائى است که استوارى دین بر آن بنا نهاده شده است، چون با سقوط این پایه امر و نهى و وعده و وعید و بلکه اصل نبوت و وحى ساقط مى شود، و معلوم است که با سقوط اینها دین الهى بکلى باطل مى شود.

(اولئک مأویهم النار بما کانوا یکسبون ) - این جمله، جزاى آنان را بیان میکند و مى فرماید که جزاى اعمالى که کردند آتش جاودانه است.

منبع: تفسیر المیزان

....................................................................................................................................................................

**********************************************************************************

سوم: تجارت نجات بخش


یـا ایـهـا الذیـن امـنـوا هـل ادلکـم عـلى تـجارة تجیکم من عذاب الیم (10)

 تومنون باللّه و رسوله و تجاهدون فى سبیل اللّه باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون (11)

هـان اى کـسـانـى کـه ایمان آورده اید! آیا مى خواهید شما را بر تجارتى راه نمایم که از عذابى دردناک نجاتتان مى دهد؟ (10).

آن تـجـارت ایـن اسـت کـه بـه خـدا و رسـولش ایـمـان آوریـد و در راه خـدا بـا اموال و جانهایتان جهاد کنید این براى شما خیراست اگر بدانید (11).


.....................................................................................................................................................................

**********************************************************************************

دوم: نور اعمال

یـوم یـقـول المـنـفـقـون و المـنـفـقـات للذیـن امـنـوا انـظـرونـا نـقـتـبـس مـن نـورکـم قـیـل ارجـعـوا وراءکم فالتمسوا نورا فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمة و ظـهـرة مـن قـبـله العـذاب (13) (سوره حدید)

تفسیر المیزان:

از سیاق آیه چنین بر مى آید که منافقین و منافقات در روز قیامت در ظلمتى هستند که از هر سـو احـاطـه شـان کـرده و مـانند خیمه اى محاصره شان نموده. و نیز برمى آید مردم در آن روز مـجـبـور به رفتن به سوى خانه جاودانه خویشند. چیزى که هست مؤمنین و مؤمنات این مسیر را با نور خود طى مى کنند، نورى که از جلو ایشان و به سوى سعادتشان در حرکت است، در نتیجه راه را مى بینند، و هر جا آن نور رفت مى روند تا به مقامات عالیه خود برسند، و امـا مـنـافـقین و منافقات که فرو رفته در ظلمتند نمى توانند راه خود را طى کنند، و نمى دانـند به کدام طرف بروند. (و نکته مهمى که از آیه استفاده مى شود این است که : این دو طـایفه که یکى غرق در نور و دیگرى غرق در ظلمت است در قیامت باهمند)، منافقین همانطور کـه در دنـیا با مؤمنین و در بین آنان بودند، و بلکه مردم آنان را جزو مؤمنین مى شمردند، در قیامت نیز با مؤمنین هستند، اما مؤمنین و مؤمنات پیش مى روند، و به سوى بهشت راه خود را پـیـش مـى گـیـرند، و منافقین و منافقات در ظلمتى که از هر سو احاطه شان کرده عقب مى مـانند، از مؤمنین و مؤمنات درخواست مى کنند قدرى مهلتشان دهند، و در انتظارشان بایستند تـا ایـشـان هم برسند، و مختصرى از نور آنان گرفته راه پیش پاى خود را با آن روشن سازند.

(قـیـل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا) - به ایشان گفته مى شود دنیا برگردید، و بـراى خـود نـورى بـه دسـت آوریـد، گـوینده این پاسخ یا ملائکه اند. و یا طایفه اى از بزرگان و نخبگان مؤمنین از قبیل اصحاب اعراف.

به هر حال از هر که باشد به اذن خدا و از طرف او است و خطاب به این که (به وراى خـود بـرگـردیـد و نـورى جـسـتـجـو نـمـایـیـد) بـه قـول بـعـضـى از مـفـسـریـن خـطـابـى اسـت طـعـنـه آمـیـز و اسـت هـزایـى، و ایـن عـکـس العـمـل هـمـان اسـتهزایى است در دنیا به مؤمنین مى کردند، و بنابه گفته این مفسرین به نـظـر روشـن تـر چـنـیـن مـى رسـد کـه : مـراد از کـلمـه (وراء) دنـیـا بـاشـد، و حـاصـل مـعنا این باشد که : به دنیایى که پشت سر گذاشتید، و در آن هر چه کردید بر اسـاس نـفـاق کردید، برگردید، و از آن اعمالى که مى کردید نورى بگیرید، چون نور امروز که روز قیامت است یا از اعمال است، و یا از ایمان ، و شما در دنیا نه ایمان داشتید و نه عمل.

البـتـه مـمـکـن اسـت هـمـیـن وجـه را طـور دیـگـرى تـوجیه کرد که هم جداگانه باشد، و هم مشتمل بر استهزا نباشد، به این که بگوییم : جمله (ارجعوا) امر مى کند به این که به دنـیـا بـرگـردند، و در آنجا ایمان واقعى و اعمال صالح کسب بکنند، و لیکن نمى توانند برگردند، در نتیجه گوینده نمى خواهد منافقین و منافقات را استهزا کند، بلکه مى خواهد بگوید: کار از کار گذشته و دستتان بجایى بند نیست.

هـمـچـنـان که نظیر این امر در آیه زیر که آن نیز مربوط به قیامت است آمده، مى فرماید: (یـوم یـکـشـف عـن سـاق و یـدعـون الى السجود فلا یستطیعون... و قد کانوا یدعون الى السجود و هم سالمون .

بعضى دیگر گفته اند: منظور این است که : به آن محلى که نور را تقسیم مى کردند بر گـردیـد، و بـراى خـود نورى بگیرید، و منافقین بدانجا برمى گردند، و اثرى از نور نـمـى یـابـنـد، دو مـرتـبـه بـه سراغ مؤمنین ومى آیند، اما به دیوارى بر مى خورند بین ایـشـان و مـومـنـیـن زده شـده، وخـود خـدعـه اى است از خداى تعالى، که با منافقین مى کند، هـمـانطور که منافقین در دنیا با خدا نیرنگ مى کردند، و قرآن درباره نیرنگشان فرموده : (ان المنافقین یخادعون اللّه و هو خادعهم ).

و در تـفسیر قمى در ذیل آیه (یوم ترى المؤمنین و المومنات یسعى نورهم بین ایدیهم و بـایـمـانـهـم ) مـى گـوید: در روز قیامت نور در بین مردم طبق درجات ایمانشان تقسیم مى شـود، و نـورى کـه بـه منافق مى رسد تنها بین انگشت ابهام پاى چپش را فرا مى گیرد، مـنـافـق بـه نـور خـود مـى نگرد، و سپس به مؤمنین مى گوید: بایستید تا من از نور شما اقـتـبـاس کنم. مؤمنین ایشان مى گویند: به عقب برگردید و در آنجا براى خود کسب نور کـنید، درهنگام است که بین این دو طایفه دیوارى زده مى شود، دیوارى که داراى درى است، از پـشت دیوار مؤمنین را صدا مى زنند که مگر ما در دنیا با شما نبودیم؟ مى گویند: بله بودید، و لیکن شما خود را مفتون و هلاک کردید، امام فرمود: یعنى با نافرمانى خدا خود را هلاک کردید (و تربصتم و ارتبتم ) فرمود: یعنى همواره در انتظار بودید و شک داشتید.

و سپس درباره جمله (فالیوم لا یوخذ منکم فدیة ) فرمود: به خدا سوگند منظور یهود و نـصـارى نـیـسـت، بـلکه همین مسلمان اهل قبله است : (ماویکم النار هى مولیکم ) فرمود یعنى آتش اولى و سزاوارتر است براى شما.

مؤلف: منظور امام از اهل قبله، منافقین از مسلمانان هستند.


دانلود تفسیر المیزان

.....................................................................................................................................................................

**********************************************************************************


یکم:

قد افلح المومنون(1) الذین هم فی صلاتهم خاشعون(2) {سوره مومنون}

تفسیر المیزان:

{معناى (خشوع)  

(خشوع ) به معناى تأثیر خاصى است که به افراد مقهور دست مى دهد، افرادى که در برابر سلطانى قاهر قرار گرفته اند، به طورى که تمام توجه آنان معطوف او گشته و از جاى دیگر قطع مى شود و ظاهرا این حالت حالتى است درونى که با نوعى عنایت، به اعضاء و جوارح نیز نسبت داده مى شود، مانند کلام رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) - به طورى که روایت شده - درباره شخصى که در نمازش با ریش خود بازى مى کرد فرمود: (اگر دلش داراى خشوع مى بود جوارحش نیز خاشع مى شد) و نیز مانند کلام خداى تعالى که مى فرماید: (و خشعت الاصوات للرحمن ) که خشوع را به صوت نسبت داده.

و خشوع به این معنا جامع همه آن معانیى است که در تفسیر این کلمه و این آیه گفته شده چون در معناى آن گفته اند: خشوع به معناى ترس، و بى حرکت شدن اعضا از ترس است و یاگفته اند چشم فرو بستن و خفض جناح و تواضع است. و یا گفته اند سر به زیر انداختن است، یا گفته اند خشوع آن است که به این سو و آن سو ننگرى، و یا آن است که مقام طرف را بزرگ بدارى و همه اهتمام خود را در بزرگداشت او جمع و جور کنى. یا گفته اند: خشوع عبارت از تذلل است. و یا معانى دیگر که همه اینها در آن معنایى که ما براى این کلمه کردیم جمع است.

بیانى درباره این وصف مؤمنین که فرمود: (الذین هم فى صلاتهم خاشعون )

این آیه تا آخر آیه نهم اوصاف مؤمنین را مى شمارد، اوصاف ایمانى که زنده و فعال باشد، و آثار خود را داشته باشد، تا غرض مطلوب از آن حاصل شود. و آن اثر، فلاح و رستگارى است که دارنده چنین ایمانى نماز را بپا مى دارد، چون نماز عبارت است از توجه کسى که جز فقر و ذلت ندارد به درگاه عظمت و کبریایى و منبع عزت و بهاى الهى. و لازمه چنین توجهى این است که : نمازگزار متوجه به چنین مقامى، مستغرق در ذلت و خوارى گشته و دلش را از هر چیزى که او را از قصد و هدفش باز مى دارد بر کند. پس اگر ایمان نمازگزار ایمانى صادق باشد در هنگام توجه به ربّش هم او را یکى مى کند، آن هم معبود اوست و اشتغالش به عبادت، او را از هر کار دیگرى باز مى دارد.

آرى، شخص فقیرى که فقرش نه تنها از جهت درهم و دینار است، بلکه سراپاى ذاتش را گرفته وقتى در برابر کسی قرار مى گیرد که غنایش را به هیچ مقیاس نمى توان اندازه گرفت، چه مى کند؟ و ذلیل وقتى متوجه عزت مطلقه مى گردد، عزتى که آمیخته با ذلت و خوارى نیست، چه حالتى از خود نشان مى دهد؟

در کافى به سند خود از مسمع بن عبدالملک، از ابى عبداللّه (علیه السلام) روایت کرده که فرموده : رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله) فرموده : هر کسى که خشوع ظاهرى او بیش از خشوع قلبى اش باشد نزد ما منافق است.}

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی