بارها خواستم بنویسم و هر بار خودم را در میانه دیدم و خدا را در حاشیه. و این بود دلیلی بر ننوشتن... ایمان دارم که باید در دل حادثه رفت... باید توسل جست به در و مادر... قرن هاست که مادر بدون در بی معنی است... فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خود رایی
متوجه نشدم!!!چی شده؟؟ برای شخص خاصی بود یا بندگی را فرمودید؟ اگر در کل گفتید : من هم به این عادت مبتلا شدم.... میترسم کل زندگیم در این گریز ها سپری بشه...
و خسته شدیم از این همه در زدن و گریختن . ای کاش یکبار که در میزدیم مچمان را میگرفت و نمگذاشت دوباره فرار کنیم و همان جا پیش خودش نگه میداشت و وای چه لذتی داشت ماندن این بچه آدمیزاد شیطان آن بالا پیش خدا برای همیشه با قلبی پاک شده (خدایا توفیق توبه دائمی را نصیبمان گردان آمین )
ممنون ایشالا شما هم به زودی راهی میشید ....
جاتون خیلی خالی بود ....
یاعلی التماس دعا