بت هایی از جنس خود
اولین سوالی که از آدمی در قیامت پرسیده می شود در باب نماز است. هرگاه که نمازمان مقبول افتاد نوبت به سوالات دیگر می رسد. نماز آن چنان مهم است که اگر قبول درگه حق نباشد، فرصت های مان همگی می سوزند، دیگر سوالی از ما پرسیده نمی شود، همان ابتدای کار می شویم مردود...
اسرار این عالم پیچیده تر از آنند که در کتاب های مان خوانده ایم. علم امروزی همه چیز را در تجربه می داند و آن چیزی را علم می داند که ابطال پذیر باشد. تا لمس نکنی باور نمی کنی. مانند آن نویسنده کتاب ادبیات مان که تا شن ها را لمس نمی کرد، آن را باور نمی کرد. جالب آن جاست که بر همین اساس شاید شن هم وجود نداشته باشد و پاهای ما اشتباه کرده باشند در لمس شن ها! زندگی امروز بر اساس علمی استوار است که خود بر شک استوار است...
با این علم نمی توان درک کرد که در یک نماز چه چیزی نهفته است که می تواند همه سرنوشت دنیا و آخرت مان را تغییر دهد. "و ما جن و انس را خلق نکردیم، مگر برای بندگی" و نماز هم بخشی از پازل بندگی ماست در این عالم. تا نماز مان قبول نشود از باقی اعمال مان سخنی به میان نمی آید و آنچه مهم است آن است که علی رغم عمل بودن نماز، این گونه نیست که تنها عمل ما نماز باشد. نماز را که درست و مورد قبول خداوند به جای آوردیم، نوبت به دیگر اعمال ما می رسد و این جاست که تازه بندگی ما شروع می شود. بندگی و عبادت در زبان عرب هر دو از "عبد" ریشه می گیرند، اما فاصله عبادت تا بندگی از زمین تا آسمان است. تو می توانی خداوند را خوب عبادت کنی اما بنده خوبی برای خدا نباشی. عبادت را می توانی در اعمال واجبی که در رساله عملیه آمده است خلاصه کرد، اما داستان بندگی فرق می کند. یک بنده همیشه سلطانی دارد که هر چه اراده کند، باید همان گونه شود. بنده گوش به فرمان مولایش است و این گونه است که در زیارت حضرت امیر در مسجد کوفه می خوانیم"مولای یا مولای انت المولی و انا العبد وهل یرحم العبد الی المولی ". بندگی با عبادت تفاوت دارد و ریشه مشکلات امروز ما در همین جمله است. آمده ایم تا حول خدا بچرخیم، نه این که خود را مرکز بدانیم و همه چیز از جمله خدا را در طواف خود! بت های نسل جدید از جنس خود اند.
تا بنده نفس باشیم، هر قدر که بدویم، نمی رسیم.
صراط مستقیم را باید از صدّیقین الگو گرفت، آنان که زندگی شان را بر اساس بندگی خدای شان، الله، سپری کردند. عادت را کنار گذاشتند و در این عالم عرفی خلاف مسیر آب شنا کردند. و پایان زندگی شان هم با مرگ های عادی متفاوت بود. آنان قبر را سرانجام خوبی نمی دانستند. مزار را می پسندیدند!
والعصر* ان الانسان لفی خسر* الا الذین آمنوا و عملو الصالحات* و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر
و بدانید که ان مع العسر یسری...
نیامده ایم که آرام باشیم. آمده ایم تا در پی گم شده مان باشیم. بی قراری و رنج وظیفه ماست...
لقد خلقنا الانسان فی کبد...
حرف اضافی:
امروز سالگرد شهادت سید بزرگوار ما علی اکبر شجاعیان است...
پیام یک دوست:
قله ماووت!
شب آخری که سید بین ماست!
او می رود!
شب آخر فرمانده دار بودن ما!
فرمانده!
نرو!
هجوم دشمن بی امان است!
بدون تو ما می ترسیم!
تنهایمان نگذار!
اینجا بدون تو همیشه زمستان است!
ما می ترسیم!
چون نمی فهمیم"من زنده ام و حاضر و ناظر ..." یعنی چه.
تنهایمان نگذار!
دانلود طرحی از تصویر شهید سید علی اکبر شجاعیان (طراح: حسن حقیقیان)
فرمانده قرار هست دست نیروهایش را بگیرد و بالا بکشد، اینجا مهم این است که اولا فرمانده جزء نیروهایش بپذیرد و دوما اینکه تو چقدر تلاش کنی تا از فرمانده یاد بگیری. و از آنجایی که شرایط اول خیلی برایتان سخت نیست، می ماند شرط دوم که...