در و مادر

چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند...

در و مادر

چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند...

در و مادر

بارها خواستم بنویسم و هر بار خودم را در میانه دیدم و خدا را در حاشیه. و این بود دلیلی بر ننوشتن... ایمان دارم که باید در دل حادثه رفت... باید توسل جست به در و مادر... قرن هاست که مادر بدون در بی معنی است...
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خود رایی

پیوندهای روزانه

روشنی در میان تاریکی گم شده است

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۴۱ ق.ظ
روزهایمان در پی هم می گذرند و ما از پیله خارج نمی گردیم و بالعکس برای خود پیله سازی می کنیم. گویی که این کرم قصد پروانه گردیدن را ندارد و اوج خود را در خاکی بودن می داند.

روز ها در گذرند و زمان ما را با خود نمی برد؛ کاش ما را با خود می برد که این زمان زدگی را بارها بهتر از آن می دانم که عقبگرد کنیم. سال هاست که ساعت ما غیرساعتگرد می چرخد.

سکون شده کار هر روزه ما و تنها چیزی که برایمان بی معنی شده، "روز" است. واژه ای آشنا که همین آشنا بودنش آن را محجور کرده و غریب. شنبه، یکشنبه، دوشنبه، سه شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه، جمعه...

و باز هم شنبه. روز ها در گذرند و ما گذر زمان را احساس نمی کنیم... و این سنتی است همیشگی که آدمی تا آنچه را دارد گویی آن را ندارد و آنگاه که از کفش می دهد در می یابد که از دستش داده است. تا بحال دیده ای کسی از هوای پیرامونش سخنی بگوید و شکرگذارش باشد؟ غرق شده ای باید تا قدر این تنفس های نامرئی را بداند...

روز ها از پی هم در گذرند و وای بر ما که نمی دانیم چه گنجی را بر باد می دهیم. زمان گمنام تر از آن است که کسی برایش دل بسوزاند. هر لحظه ای که می گذرد زمانی شهید می گردد و رو به سوی گمنامی می نهد. می دانی چشم انتظاری یعنی چه؟ می دانی پدر زمان سالهاست منتظر فرزند گمنامش در کنار جاده منتظر است. خواب را از چشمانش برده گذر زمان و منتظر است تا کسی خبری از فرزندش،زمان، بیاورد... پدر زمان قرن هاست که چشم انتظار است و هر روز همچو منی شمشیر بر روی فرزندش می کشم و می کشم ش و همچون قابیلی هابیلش را خاک می کنم، گویی که هیچ زمانی نبوده است.

زمان گمنام ترین شهید روزگار است، چرا که گویی قاتلینش هم فراموش کرده اند که کشته اندش و چه مرضی است فراموش کاری. فی قلوبهم مرض...

پدر زمان قرن هاست که چشم انتظار است... و من همچون قابیلی هر شب سنگ دلانه سر بر بالین می گذارم و نمی اندیشم که فرزند چه پدر بزرگواری را شهید کرده ام. قابیلیان را همان سزد که شب ها را بمیرند که زنده داشتن شب لیاقت می خواهد. قابیلیان همه شب و روز را مرده اند.

روز ها از پی هم در گذرند...

روز ها غریبند در این روزگار...

و من و تو چه می دانیم 10420 روز یعنی چه؟

تا روز را از دست ندهی قدرش را نمی دانی؛ کوری باید تا قدر روشنایی را بداند...

می گفت از خداوند خواستارم تا تاول هایم را به من بازگرداند که سوزش آن تاول ها مرا به او قریب تر می گرداند. 10420 روز است که تنها با 30% ریه هایش تنفس می کند و قدر نفس هایش را می داند. انسان عجیبی است...

انسان عجیبی است... باید لمسش کنی تا درکش کنی... گویی که زمان را همچون کودکی می پروراند و با نفس هایش در آن می دمد و پروار می کند تا آن را بدست پدرش برساند. دایه گی زمان را ماهرانه انجام می دهد. باید کنارش باشی و بازدم ش در تو بدمد تا جان بگیری. باید کنارش باشی و سرفه هایش را بشنوی تا با این موسیقی زیبا همچون پروانه ای پرواز را آغاز کنی که پروانه را سوختنی است به دور شمع... سوختن این پروانه را باید ببینی تا ساخته شوی...

پروانه سال هاست که در حال سوختن است... 10420 روز...

روشنی سال هاست که در تاریکی این روزگار گم شده است. و همین تاریکی است که او را درخشان تر می کند...

روشنی را خیبر بدان مقام رسانده و آن تاول ها و این سرفه های مداوم است که بیدارش نگاه داشته و خواب را بر او حرام نموده است که الناس نیام... 10420 روز است که سرفه ها هم دم روزها و ساعت ها و دقیقه ها و ثانیه ها و لحظه هایش است... مدتهاست که سهم دنیا را هر شب با استفراغی پس می دهد تا زیر یوغ آنچه از دنیا خورده قرار نگیرد... پروانه تا سبک بال نگردد پرواز برایش معنا ندارد...

سال هاست که پروانه در این دنیای مرغان پابسته خانگی خودنمایی می کند و چشم انتظار عبور از پیله آسمان است...

و ما همچنان در پیله خود مانده ایم و خود را به خاکی بودن عادت داده ایم...

پروانه آیتی است از آیات الهی...

"و من أظلَمُ ممَّن ذکّرَ بآیات ربّهِ ثمّ أعرِضَ عنها إنّا من المجرمین منتقمون"


نظرات  (۲۴)


... بسیار جالب بود... نه جالب کلمه بی محتوایی است... جالب نبود.. مثل تابلو ایست بود که ناگهان جلوی رویت بگیرند وقتی تو با سرعت زیاد در یک فرعی در حال گذری!!! کاش ترمز زندگیمان خوب کار میکرد و خط ترمزی نمی بود و سریع برای این به خود امدن می ایستادیم!!! دریغ....
من هم همچون قابیلی شدم که سنگدلانه هر شب نمی اندیشم که فرزند بزرگواری را ..... من هم... و ما هم ...
هوالحی
چند روز پیش ها که کمی وقت برای فکر کردن پیدا کرده بودم...
تازه فهمیدم چقدر ظرفیتم پایین است...
تازه فهمیدم چرا برای من بیخیال می گذرد...
تازه فهمیدم چرا به یک نفر 30 درصد ریه می دهد و خدا را شاکر است و این را لطف خدا میبیند ولی به من که یک ریه 100 درصدی داده نه تنها لطف خدا نمی بینم بلکه شکر گزارش هم نیستم.
همان بهتر است برای من 10420 روز سرفه، سردرد و بی خوابی به بیخیالی بگذرد...
می ترسم اگر من معلوم الحال به آن فکر کنم از بزرگیش کم شود...
به قول خودت صابر جان: الناس نیام...
  • دختر...انزلی
  • سلام
    عجب قوت قلمی دارید شما!
    چه زیبا روزمرگی و غفلتمان را وصف نمودید .حیف که انسان موجودی فراموش کار است!حیف!
    قلمتان همیشه رقصان
    یاحق
  • یه دل سوخته
  • آب! بسوزد دلت
    خاک! شود خاک عزا بر سرت
    باد! پریشان شوی
    چشم! الهی که بباری فقط
    پیش نگاه شما… مادر خورشید سوخت.
    هی..............
    زیبا بود............
    و خدا منتظر بازگشت ماست
    "و ما همچــــــــــنان در پیــــله خود مانده ایم و خود را به خــاکی بودن عادت داده ایم..."
    سلامــــ...
    بی نهایت زیبا و دلنشین بود...
    دست مریزاد
    سلام زیبا نوشتی بحثی نیست. کمی امیداه بود این طور نیست؟ شاید من خوب گرفتم.
    به هر حال زیبا بود. التماس دعا
  • زمستان / کشکول عشق
  • سلام ای ووووووووول
  • قریب و غریبه
  • زمان گمنام ترین شهید روزگار است، چرا که گویی قاتلینش هم فراموش کرده اند که کشته اندش و چه مرضی است فراموش کاری. فی قلوبهم مرض...

    وای بر ما ...
  • رنگ خدایی ....
  • سلام ....
    به روز هستم ....
  • ردپاهایی که روی دلم می ماند
  • بسم الله الرحمن الرحیم

    اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ

    صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ

    فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ

    وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً

    حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلاً

    برحمتک یا ارحم الراحمین

    سلام

    ردپاهایی که روی دلم می ماند به روز شد

    http://only-for-allah.blogfa.com

    در پناه حق
    سلام

    مرسی از حضور دوبارت



    ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻘﺎﺷﻲ ﻛﻦ


    ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ


    ﺗﺎ ﺷﻮﺭﻩ ﺯﺍﺭ ﺧﺸﻚ ﺩﻝ ﺗﻨﮕﻲ‌ﺍﻡ


    ﺩﺷﺘﻲ ﺳﺮﺳﺒﺰ ﮔﺮﺩﺩ



    ﻭ ﺁﺷﻴﺎﻥ ﺷﻘﺎﻳﻖ ﻫﺎ


    ﻧﻘﺎﺷﻲ ﻛﻦ ﺳﺎﻳﻪ ﺑﺎﻥ ﺍﻣﻨﻴﺖ ﺭﺍ


    ﺗﺎ ﺩﺭ ﺯﻳﺮ ﺁﻥ ﺑﺒﺎﻓﻢ



    ﻓﺮﺷﻲ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺁﺭﺍﻣﺶ


    ﻭ ﺑﻨﺸﻴﻨﻢ


    ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺗﻮ ...
  • رنگ خدایی ...
  • سلام ....

    به روز هستم ....

    شما هم دعوتید ....

    کلیک رنجه بفرمایید ....

    یا علی ...
    ما بنای کارمان رابرنازوکرشمه چشم فریبای جانان نهاده ایم،بنیاد هستی مابر
    جذبات الهی است،نمی دانم جذبات الهی باماچکارخواهد کرد.به امید وصال جانان چشم به آسمان دوخته ام تاشاید...
    سلام عزیز...
    ممنون از حضورسبزت،موفق وموید باشی
  • رد پاهایی که روی دلم می ماند
  • روزی هزار بار دلت راشکسته ام
    بیخود به انتظار وصالت نشسته ام

    هربار این تویی که رسیدی و در زدی
    هربار این منم که در خانه بسته ام

    هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی
    هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام


    اللهم عجل لولیک الفرج

    سلام

    رد پاهایی که روی دلم می ماند به روز شد

    http://www.only-for-allah.blogfa.com

    در پناه حق
  • رد پاهایی که روی دلم می ماند
  • روزی هزار بار دلت راشکسته ام
    بیخود به انتظار وصالت نشسته ام

    هربار این تویی که رسیدی و در زدی
    هربار این منم که در خانه بسته ام

    هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی
    هم عهد خویش هم دلت راشکسته ام


    اللهم عجل لولیک الفرج

    سلام

    رد پاهایی که روی دلم می ماند به روز شد

    http://www.only-for-allah.blogfa.com

    در پناه حق
    سلام عزیز...
    مبعث رسول امجد،حضرت ختمی مرتبت،محمدمصطفی راشادباش میگویم.

    به روزم با موضوع"کی ...است"
    هـَمـچـون سـآعــَت شنی شــده ام

    کــه نــَفـــَس هـآی آخــَرش رآ مـیـزنـَد

    و الـتـمـآس مـیـکــُنــَد یـکـی پـیـدآ شـَود وَ بـَرش گــردآنـد

    مــَن هــَم ...

    نه ...! !

    لـُطــفـا بـَرم نـگــردآنـیـد ! ! !

    بــُگـذاریــد تــمآم شــَوم


    >>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

    صابر جان ممنون که بهم سر زدی..
    عزیزم اگه میشه حتما این وبم هم تشریف بیار خیلی خوشحال میشم..
    راستی کد اون اهنگ رو هم پیدا میکنم بهت میدم..

    شاد باشی..
    طلوع مشرقی آن سوار نزدیک است
    غروب شب انتظار نزدیک است
    ممنون از تذکری که دادید واقعا یه لحظه دانشمندان شهید هسته ایمون را فراموش کردم که توی تحریم و جنگ و ..... روحشان شاد کاش اینقدر قابل باشم که به عنوان یه معلم قدمی برای پیشرفت کشورم بردارم و وبت عالیه
    تا تو آمدی دل همه آرام گرفت...بیشتر از همه دل زینب(س)...
    تا تو رفتی دیگر بماند که
    کمری شکست...
    مویی سفید شد...
    روی 3ساله ای نیلی شد...

    عبــــــــــاس! اصلا نمی شود نامت را برد ولی بغض نکرد...
    حتی امـــروز!

    :::میلادش گرامی باد:::
    گــــــاهی
    احســـــــاس میکنم روی دست خدا مانده ام. . .
    خستـــــــه اش کرده ام. . .
    خودش هم نمی داند
    بامن چه کند! !

    تو فوق العاده ای پسر
    پاسخ:
    ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا...
    بعد اذ هدیتنا...
    بعد اذ هدیتنا...
    .
    .
    .
    امین

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی