در و مادر

چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند...

در و مادر

چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند و به شامگاه نرسیدند...

در و مادر

بارها خواستم بنویسم و هر بار خودم را در میانه دیدم و خدا را در حاشیه. و این بود دلیلی بر ننوشتن... ایمان دارم که باید در دل حادثه رفت... باید توسل جست به در و مادر... قرن هاست که مادر بدون در بی معنی است...
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خود رایی

پیوندهای روزانه

مردی شکسته

چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۱، ۱۱:۱۹ ب.ظ

حرف هایش به دلم می نشست...

باور کنید که غلو نمی کنم. حرف حرف جمله هایش کاخ پوشالی م را می کوباند و از نو بازسازی م می کرد...

به مان یاد داده اند که بازدم ها مشابه اند و درصد مواد خارج شده از آنها در حالت نرمال به یک اندازه است، او به من ثابت کرده بود که علم باز هم کشک سابیده برای ما، نفس ش فرق داشت با نفس های ما. از هر نفس ما CO2  خارج می شود و از هر نفس او روح... سرفه هایش را فراموش نمی کنم... چرا که هر سرفه اش با اشک چشمان م گره خورده اند... جسم نحیف ش امید زندگانی من است و همدم شب های تار من که فکر و خیال ش نفس را از حبس خارج می کند تا در خودم غرق نشوم، تا خفه نشوم، تا دست و پا نزنم در این باتلاق خود ساخته، تا...

باور کنید که خسته ام. خسته ام از خودم و کارهای نکرده و کرده ام که مرا به اوج می رساندند و به ذلت می رسانند... و یاد اوست که در من ریشه دوانده و در کویرم سر برآورده تا امیدی باشد در این زمین لم یزرع که باغبان هنوز امیدوار است به باغ ش و این باغ است که ناجوان مردی پیشه کرده... این آدم سال هاست که خلافت را به خباثت فروخته و عهد را پشت گوش انداخته... این آدم سال هاست که گوش درازش را در پس زبان بلندش پنهان کرده... این آدم سال هاست که رنگ دوگانگی به خود گرفته و ... از خود ویرانه ای ساخته...

و باور کنید که این نوشته ها پشیزی نمی ارزد در برابر حرف های برآمده از ریه های یک مرد شیمیایی... مردی که درد شده تنها وعده غذایی ش و آن گاه که از درد سخن می گوید تنها دوست می دارم که بروم به ناکجاآبادی و گم و گور شوم... شرم نعمت بزرگی است...

"درد خدا، شکر خدا...

درد به انسان صبوری {می دهد} و ایمان را تکمیل می کند...

درد نشانه عشق به خداست که در وجود انسان عاشق کاشته می شود و بایستی از آن به مثل یک درخت در حرس و آفت زدایی از آن مراقبت کرد...

درد در وجود یک جانباز نقطه اتصال به خداست...

درد در شب، مناجات با خداوند سبحان است..."

بارها خواستم بنویسم و هر بار خودم را در میانه دیدم و خدا را در حاشیه. و این بود دلیلی بر ننوشتن... ایمان دارم که باید در دل حادثه رفت... باید توسل جست به...

باید توسل جست...

شرم دارم...

مرد با صورت به زمین افتاد، و تنها یک چیز در مردمک چشمانش پیدا بود... تنها یک صدا در گوش ش نواخته می شد... و مرد شکست... نه از این که دست ندارد، نه... مرد شکست... صدای کودک و نگاه کودک غمی در دلش انداخته بود که از سُم هزاران اسب کارساز تر بود... و این مشک نبود که پاره شده بود... این قلبی بود که شکسته شده بود... و چقدر سخت است برای یک مرد که همه امید و آرزوی یک کودک باشی و چشمان زار کودک در انتظارت باشد و...

کودک آب می خواهد و آب در برابر چشمانت...

خاک کربلا بی رحم است... تشنه است... آب می خواهد... حتی اگر اشک یک کودک باشد...

آب در برابر چشمانت در خاک می شود و خاک بی رحم کربلا با یک تیر چند نشان زده است... خاک بی رحم نه تنها آب را که اشک را نیز در خود بلعیده است... اشک یک کودک در فراق آب و اشک یک مرد در خود شکسته را... مرد سر بر خاک نهاده و در آینه نگاهش تنها یک مشک پاره باقی مانده... خاک بی رحم اشک های او را هم در خود بلعیده...

نظرات  (۸)

هوالحی
سلام و علیکم و رحمه
کربلا کوته ترین راه برای رسیدن به معشوق ابدی و ازلی بود اما برای اهلش...
اکنون محرم است که آخرین فرصت را برای پیوستن به کاروان عاشوراییان و آدم شدن به هر دلسوخته ای میدهد..
اگر میخواهی جزو اصحاب حسین باشی باید با دلت بیایی نه با عقل..
اگر با عقل بیایی توان همراهی با کاروان حسین علیه السلام را نداری به طوری که پاهایت به لرزه می افتد...
در این عالم به تنها کشتی که می توان اعتماد کرد برای برای سلامت ماندن از طوفان بی دینی و راحت طلبی و خمودی کشتی اباعبدلله حسین است و بلیطش فقط رسم عاشقی دانستن...
مثل همیشه زیبا بود و اما یادت باشد برای خدا نوشت سخت است و شیطان رجیم در کمین...
برایم دعا کن لطفا تا آخرین فرصت آدم شدن را از دست ندهم...
یا علی.
پاسخ:
سلام...
  • باران (دلتنگ)
  • سلام
    با یه شعر زیبا آپمـــــــــــــــــ
    منتظر نگاهتونم...
    این که حسین [علیه السلام] فریاد مى ‏زند - پس از این که همه عزیزانش را در خون مى ‏بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر در برابرش نمى ‏بیند - فریاد مى ‏زند که: «آیا کسى هست که مرا یارى کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنى؟»؛ مگر نمى ‏داند که کسى نیست که او را یارى کند و انتقام گیرد؟

    این «سؤال»، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان می‏کند و دعوت شهادت او را به همه کسانى که براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى ‏نماید.

    - دکتر شریعتی
    سلام . ممنون از حضورتون

  • آسمانی های زمین
  • زیبا بود .
    خدایا من تو را می خواهم نه غیر تو را .
    موفق باشید .
    سلام
    دعوتید به خوانش یک غزل
    و شاید خاک کربلا پوششی بود بر شرمساری آب که حرم رسول خدا را اجابت نکرده!
    و شاید خاک به خواهش آب او را در خود جای می داد تا روی عطشان طفلان را نبیند!
    و شاید آب بوده که از خجالت آب می شد و در دل خاک فرو می رفت!
    ما رئیت الا جمیلا
    التماس دعا برادر
    یازهراءس
    تا قیام قیامت
    آه و فغان آب بلند است

    بیچاره آب

    التماس دعا
  • عمار فروزش
  • سلام با افتخار در وبلاگم لینک شدید این انتظار متقابل هم از شما می رود
    در حال جمع اوری و لیست کردن وبلاگهی دوستان ولایی شهرستان هستم اگر تونستید من رو کمک کنید
    یا علی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی